کد مطلب:90297 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:131

بلال در سنگر مقاومت











بلال بن رباح، از بزرگان صحابه ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و سابقین به اسلام و یكی از معذبین فی الله نام برده اند. او مردی لاغراندام، بلندبالا، بسیار گندم گون و موی صورتش كم بود. در بدو اسلام، كسانی كه در مكه مسلمان می شدند، مورد ایذاء و شكنجه ی قریش قرار می گرفتند، به ویژه آنهایی كه قبیله و عشیره ای نداشتند، یا برده بودند، بیشتر اذیت و آزار می شدند.

صهیب، خباب، عمار و بلال، از این گروه بودند. بلال، از خودگذشتگی زایدالوصفی داشت و استقامتش، از هم سنگران بیشتر بود، هر قدر آزار می دید، در سنگر دفاع از عقیده و ایمان، ثابت قدم و استوارتر و بر تحقق آرمانش، سخت كوشا

[صفحه 152]

بود، سختیها، شكنجه ها و آزارها را تحمل نموده و در این راه، استقامت عجیبی از خود نشان می داد. ابوجهل او را به صورت، روی ریگهای داغ مكه خوابانده و سنگ آسیا، روی بدنش می گذاشت، تا به حدی كه مغزش، به جوش می آمد. به او می گفت: تنها راه نجات تو، در این است كه به خدای محمد صلی الله علیه و آله و سلم كافر شوی اكفر برب محمد اما او بر رغم شكنجه های طاقت فرسا، شعارهای كوبنده ی دشمن كش «احد، احد، احد» را با آواز بلند سر می داد.

امیه بن خلف، بیشتر از دیگران او را آزار می داد و بیشتر او را شكنجه می كرد، به خیال اینكه بلال را از حركت انقلابی بازدارد، اما او همچنان بر ایمان و اسلامش، ثابت قدم بود.

از آنجا كه دست انتقام الهی، به حمایت مستضعفان، از آستین قدرت بیرون خواهد آمد و روزی مناسب، انتقام آنها را خواهد گرفت، امیه در جنگ بدر، به دست بلال كشته شد.

ابوبكر بعد از قتل امیه، بلال را تبریك گفت و شعری سرود:


هنیئا زادك الرحمن خیرا
فقد ادركت ثارك یا بلالا


این انتقام، بر تو گوارا باد و خداوند خیر تو را زیاد كند، در این روز از دشمن، انتقام گرفتی و هیجان خود را فرونشاندی.

استقامت بلال به جایی رسیده كه برای بعضی قابل تصور نبوده، عمل او را طنزآمیز و سرزنش خیز تلقی می كردند. یك روز ورقه بن نوفل، در حالی كه بلال، به سخت ترین وجه شكنجه می شد، از مكان حادثه، عبور كرده و می شنید كه بلال، زیر ضربات شلاق، زبانش مرتب به شعار «احد احد» گویا بود! گفت: تا به كی از شعار «احد احد» دست برنمی داری؟ این شعارهاست كه تو را تا به حد مرگ دنبال می كند، سپس می گفت: اگر به این حال بمیری، قبر تو را محل تبرك قرار می دهم، محل حادثه را ترك كرد.

بلال، همانگونه كه برای تبلیغ اسلام، سرسختانه می كوشید، همچنان در حوادث

[صفحه 153]

پس از رحلت پیامبر، به ویژه مسئله ی امامت و رهبری، در كنار امیر مومنان علیه السلام بود. هیئت حاكمه كه در آن روز، به امثال بلال، به شدت احتیاج داشتند، او را به بیعت با ابوبكر دعوت می كردند و پیشنهاد می كردند كه در پست سابق خود (اذان گفتن) باقی بماند! او قبول نكرد، عمر گریبان او را گرفته، گفت: این پاداش و جزای احسان ابوبكر است كه تو را آزاد نموده و از شكنجه ها نجاتت داد؟ بلال گفت: اگر ابوبكر، برای خدا مرا آزاد كرده است، حالا هم مرا آزاد گذارد و برای خدا از من دست بردارد وگرنه حاضرم به بندگی او برگردم، اما با كسی كه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را به خلافت تعیین نكرده، هرگز بیعت نمی كنم و آنكه پیامبر او را به خلافت و جانشینی خود معرفی نموده، بیعت او را تا قیامت گردن می نهم و بر آن تعهد دارم.

عمر به او گفت: به صلاح خلیفه نیست كه تو در مدینه بمانی، ناچار روانه ی شام شد و در سال هیجدهم، یا بیستم از هجرت، در سن شصت و سه یا هفتاد یا هفتادسالگی، به مرض طاعون، دیده از دنیا بربست و در باب الصغیر دمشق مدفون گردید.

«الصادقی: رحم الله بلالا فانه یحبنا اهل البیت و فی كتاب من لا یحضره الفقیه: و انه كان عبدا صالحا فقال: لا اءذن لاحد بعد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فترك یومئذ حی علی خیر العمل.»: امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند بلال را رحمت كند، او بنده ی صالحی بود و ما را دوست می داشت. گفت: بعد از پیامبر، برای هیچ كس اذان نخواهم گفت (یعنی اذان اعلام در جماعت و حضور به نماز) و از آن روز «حی علی خیرالعمل» از اذان برداشته شد.

[صفحه 154]


صفحه 152، 153، 154.